به نام اونی که همیشه هست
خدا کجاست ؟
یکی از پرسش هایی که درباره خدا همیشه ذهن آدم رو قلقک می ده اینه که اگه خدایی هست پس چرا دیده نمی شه ؟
بعد می بینی این ندیدن رو دلیل بر نبودن قرار می ده ، تصمیم می گیره علیه خدا و به نفع بی خدایی ، انیمیشن بسازه و دیگران رو از این خواب خرگوشی که خدایی هست بیدار کنه بدون اینکه درست درباره نتایجی که گرفته فکر کنه
شناخت ردپایی
خب می خوایم قدم به قدم درباره این موضوع پیش بریم به شرطی که عجله نکنی
فرض کنید با دوستتون تو یه شب سرد زمستونی تو دل برف ها دارید راه می رید
مثل اینکه دوستاتون رو هم گم کردید که سه نفر هستند و با شما 5 نفر می شن
تا اینکه می رسید به چند تا رد پا ؟
با خوشحالی به دوستت می گی : احمد اینجا رد پای 3 نفر هست مثل اینکه دوستای ما از اینجا رد شدند
دوست شما بادی به دماغ می اندازه و ادای آدم های فهمیده رو در می آره می گه : تو که با دو تا چشمت ندیدی کسی از اینجا رد بشه ؟!!!
بهش می گی دیونه : مگه می شه ردپایی باشه و کسی از اینجا رد نشده باشه
او می گه : ندیدن دلیل بر نبودن این یه اصل اثبات شده است
گوشش رو می گیری کشون کشون می بری می گی: دیوانه می خوای از سرما یخ بزنی بیا بریم به دوستامون برسیم
راستی چرا اینجا با اینکه شما با چشمای خودتون ندید کسی از اینجا عبور کنه یقین پیدا کردید از همین جا رفتند ؟ یعنی یقین به حضور دوستاتون در اینجا رو از کجا پیدا کردید شما که ندید ؟
خب می گید معلوم ردپاشون رو دیدم ،
میگم مگه ردپاشون خودشون هستند
می گنه نه ولی دلیل اون هاست نشونه است که نشون می ده اونها از اینجا عبور کردند
به این درک می گند درک عقلی یعنی شما به کمک حستون به یک واقعیت رسیدید که اون رو ندید
مثال ساده اش دود و آتیش ، تا دود رو می بینی می گه آره آتیشی هست
اتفاقا شناخت خدا هم همین طوری هست ، شناخت آیینه ایی ؟
شما خدا رو ندیدی ولی خدا ردپاهای فراوانی از خودش به جا گذاشته که می شه به حضور خدا یقین اورد
بیشتر فکر کن با من باش تا بیشتر برات بگم عزیزم ....
یه نگاه به خودت بنداز چرا چشمت در بالاترین نقطه بدنت قرار داره ؟ احتمالات رو بررسی کن اگه قسمت میانی بدنت بود چی می شد ؟
چرا راستی بدنت از میونه چاک خورده طبق قاعده باید مثل کلمن آب تا پایین می رفتی چه کسی برات پا تعبیه کرده این یه ردپاست بگیر