۲۴بهمن
دلت که لبریز از غم می شود آقا کدام شانه را خیس از اشک های سرخت می کنی ؟
راستی دستمالی که هر صبح و شام از اشک های جدت خیس شده اند به امانت پیش که سپردی ؟
کجا و کی عقده دل باز می کنی سر مزار بابا علی یا کنار تربت فاطمه سر به سجده شکایت می گذاری
از من چند بار پیش خدا گله بردی از اینکه حواسم پرت نبودنت شده است
چند سحر تا صبح کنار بالینم نشستی و مرا برای خودت صدا کردی و من خواب را بر تو ترجیح دادم
بیداد که من از این بیم دارم نکند آن شکستگی که در ته دلت رخ داده از بد مستی های چون من است
از پا زچه افتاده ایی مولا برخیز آفتاب ظهورت دارد سر می زند
هر روز چند باری فاصله خودم را با تو قدم می گیرم
راستی چند قدم آقا تو بیا که من قدمی ندارم که بردارم
تو قد قامت ظهورت را سر بده تا من هم میان یاران تو قیام کنم
۹۱/۱۱/۲۴